قتل
کسی که خدا کُشتنش را حرام کرده است مکشید؛مگر به حق...(آیه 33 سوره اسراء)
مفهوم قتل:
قتل هميشه جرم بوده ودر رأس همه جرايم است. همچنين قتل از جرايمي است كه هميشه مورد تعقيب قرار مي گرفته ورقم سياه در آن بسيار كم است.
اين جرم با امنيت را مقنن تعريف نكرده است.
در فقه هم قتل از سوي فقها به صورت مستقل تعريف نشده و تعاريفي كه شده بيان موجبات قصاص بوده.
مفهوم لغوي قتل يعني كشتن ولي مفهوم اصطلاحي يعني سلب حيات تز يك انسان بدون مجوز قانوني – و يا سلب حيات از انساني كه مورد حمايت قانون است.
مفهوم لغوي قتل هميشه جرم نيست و تنها معناي اصطلاحي آن است.
مقنن گاهي جرم را در مفهوم اصطلاحي بكار برد،و گاهي در مفهوم لغوي.
مثلاً در تبصره 2م 302 قتل را در معني لغوي بكار برده همچنين در م 82 در مورد مجازات زنا و همچنين درم 190 در مورد مجازات محارب .
مفهوم قتل از نظر حقوقدانان:
-سلب آزادی حيات از يك انسان بدون مجوز قانوني . ايراد اين تعريف اين است كه فقط قتل عمدي را شامل مي شود.
- سلب عدواني حيات از يك انسان توسط ديگري (عدوان را بايد خلاف قانون دانست يعني سلب حيات از كسي كه مورد حمايت قانون است)
- فقها در تعريف قتل مي گويند : (( از حاق النفس المعصومه الكافئه"عمداً و عدواتاً )) كه در حقيقت بيان موجبات قصاص است.
مفهوم اصطلاحي قتل،سلب حيات از يك انسان بدون مجوز قانوني يا سلب حيات انساني كه مورد حمايت قانوني است.
منظور از معصومه فردي كه مورد حمايت قانون است.
منظور از المكافئه برابري است در دين يعني هر دو برابر باشند يا مقتوتل بالاتر باشد ((همانطور كه گفته شده توجه به برابري و ديگر قيود اين تعريف براي امكان اعمال قصاص است منظور از عمداً هم شرط قصاص است و در تعريف قتل نيست. عدواً واژه ايي زايد است و قيد المعصومه اين معنا را كفايت مي كند.
تعریف و بیان موضوع:
از نظر فقهی و با توجه به مصادیق موجود در ماده(206) قانون مجازات اسلامی، قتل عمدی «سلب ارادی حیات انسان زنده به وسیله انسان دیگری به طرق پیش بینی شده در قانون است»
بین انواع خشونت، قتل خطرناک ترین و مخوف ترین و در عین حال نادرترین نوع خشونت در جوامع است
به جرأت می توان ادعا کرد که در جوامع امروز جهان، قتل انسان ها بالاترین چهره و درجه خشونت را نشان می دهد. از این رو بالاترین عمل مجرمانه در یک جامعه قتل به شمار می رود
قاتلان برای کشتن قربانیان خویش از روش های مختلفی استفاده می کنند.
انگیزه هایی نیز که منجر به قتل افراد دیگر می شود با توجه به عوامل فردی و اجتماعی و اثرات محیطی فرق می کند. به همین دلیل از سالیان گذشته، تغییراتی در روند جنایت و روش های به کار رفته برای قتل در جوامع بشری مختلف ایجاد شده است.
به همین منظور بررسی اپیدمیولوژیک (همه گیری شناخت) بر روی قاتلان و مقتولان در جوامع پیشرفته به صورت منظم انجام می گیرد تا تغییرات ایجاد شده در روند جنایت به موقع معلوم شده، اقدامات لازم برای پیشگیری و کاهش این جرم صورت گیرد
از نظر جرم شناسی، تمام قتل های عمد به عنوان قتل و رفتار جنایی طبقه بندی نمی شوند و ممکن است جزء «قتل های توجیه پذیر» باشند.
انواع قتل انواع قتل: ، عمد ، شبه عمد ، خطای محض ، وکیل قتل ، مجازات ، قصاص حقوق جزاي اختصاصي
به طور کلی، همه قتل ها شرایط و ویژگی های یکسانی ندارند. از این رو، یک سنخ بندی مشخص و واحدی از قتل موجود نیست و صاحب نظران مختلف با توجه به علایق و ملاک های خاص، دسته بندی های ویژه ای از این پدیده انجام داده اند. برای مثال ولفگانگ و فراکوتی (WOLFGANG & FERRACUTI-1982)در تحلیل خرده فرهنگ خشونت، قتل های رسمی را به 2 دسته تقسیم کرده اند:
1. قتل های عقلانی، طراحی شده، تعمدی، جنایی و با قصد قبلی. مانند: قتل هایی که تروریست ها انجام می دهند.
2. قتل در حالت احساسات، خشم و کینه شدید یا کشتن در نتیجه عملی که به قصد آسیب و صدمه انجام می گیرد بدون این که نیت و قصد معینی برای کشتن وجود داشته باشد. مانند: اغلب همسر کشی ها
معرفي جزاي اختصاصي
حقوق جزا را در چند شاخه مطالعه مي كنند يكي از آنها حقوق جزاي عمومي است كه در 3 درس مطالعه شده است و شاخه ديگر حقوق جزاي اختصاصي است.
حقوق جزاي عمومي شاخه اي از حقوق جزا است كه به بررسي وتبيين قواعد و اصول كلي و مشترك حاكم بر جرايم و مجازاتها می پردازد.
حقوق جزاي اختصاصي شاخه اي از حقوق جزاست كه ضمن توصيف پديدۀ مجرمانه، عناصر هر جرم را به صورت مجزا بيان و واكنش جامعه در قيام آن جرم و احكام و مسايل خاص آن جرم را بيان مي كند.
هر جرم دو عنصر دارد ركن مادي و معنوي و عنصر قانوني شرط جرم بودن عمل است با دو ركن گفته شده جرم محقق مي شود والبته نياز به تقارن بين عنصر مادي و معنوي مي باشد.
از نظر قدمت حقوق جزاي اختصاصي بسيار قديمي تر است و از نظر ثبات حقوق جزاي عمومي واجد اين منفعت است.و از نظر اهميت جزاي عمومي زير بناي جزاي اختصاصي مبتني بر آن است و در ميدان عمل اين دو ازهم جدا نيستند.
آنچه در حقوق جزاي اختصاصي مطالعه مي شود:
چون تعداد جرايم زياد است براي مطالعه نياز به طبقه بندي وجود دارد.
تقسيم بندي جرم در اسلام:
در اسلام دو دسته تقسيم بندي از جرم وجود دارد.
1-بر اساس مصالح خمسه:
جرم عليه نفس
جرم عليه نسل
جرم عليه عقل
جرم عليه مال
جرم عليه دين
2- تقسيم بندي براساس ماهيت جرايم:
حدود
قصاص
ديات
تعزيرات
تقسيم بندی جرم در حقوق موضوعه
جرم در حقوق موضوعه به 3 دسته تقسيم مي شود.
1-جرايم عليه اشخاص
2-جرايم عليه اموال و مالكيت
3-جرايم عليه امنيت و آسايش عمومي
جرايم عليه اشخاص دو دسته است:
الف-جرايم عليه تماميت جسماني اشخاص
ب- جرايم عليه حيثيت معنوي اشخاص
1-آزادي انسان (آزادي تن،توقيف غير قانوني،حبس غير قانوني)
(آزادي معنوي،تهديد،اخاذي،حتك حرمت)
2-شخصيت (توهين- افترا- نشر اكاذيب)
جرايم عليه تماميت جسماني شامل قتل، سقط جنين و مادون نفس يعني ضرب و جرح و قطع
جرايم عليه حيثيت معنوي مي تواند جرايم عليه آزادي انسان يا عليه شخصيت باشد
عليه آزادي: يا آزادي تن است يا آزادي معنوي.
عليه آزادي تن مثل توقيف غير قانوني و حبس غير قانوني و از اين قبيل
عليه آزادي معنوي: مثل تهديد ، اخاذي، هتك حرمت منازل و هتك حرمت مراسلات و مخابرات
جرايم عليه شخصيت مثل توهين،افترا،نشر اكاذيب و غيره.
- مفهوم قتل
- اقسام قتل
- عناصر قتل
- راههاي اثبات قتل
- اولياء دم
- شركت و معاونت در قتل
- شروع به قتل
- تسبيب و مباشرط در قتل
عناصر قتل:
گفته شده كه هر جرم 3 عنصر دارد- قانون 2- معنوي 3- مادي
1- عنصر قانوني- اصطلاحاً به آن ماده قانوني گفته مي شود كه در آن عمل با مجازاتش معين شده است و اگر آن ماده بيان اقسام كرده باشد يا تعريف كرده باشد آن جرم را عنصر قانوني نيست.
نكته: اگر جرم و مجازات در دو ماده آمده باشد يعني در ماده اي جرم و در ماده اي مجازات آمده باشد هردو عنصر قانوني آن جرم خواهند بود (عنصر قانوني مركب)
عنصر قانوني قتل ماده 205 است.
عنصر قانوني قتل شبه عمد و خطاي محض م 295
2- عنصر مادي
در اين مورد ابتدا موضوع جرم بايد مشخص شود همچنين مرتكب،وسيله،فعل،نتيجه،رابطه سببيت يا عليت
موضوع جرم قتل انسان زنده است (م494 به جنايت بر ميّت اشاره دارد)
نكته: آغاز حيات دميدن روح است ولي حياتي كه سلب آن موجب قصاص است پس از ولادت خواهد بود چه آنكه قبل از ولادت عنوان مجرمانۀ خاصي با عنوان سقط جنين خواهد داشت.
نكته:از نظر پزشكي ثابت شده كه پايان عمر مرگ مغزي است.
توضيح در مورد قيد عدواناً در تعريف فقها از قتلي كه موجب قصاص است.
با وجود قيد معصومه،عدوان زايد است قاتل نسبت به اولياءدم معصومه نيست ولي نسبت به اولياءدم معصومه است.
گفته شد كه قتل در قانون تعريف نشده است ولي فقها در كتاب قصاص تعريفي را از قتلي كه موجب تحقيق قصاص مي شود ارائه داده اند.
همچنين گفته شد كه قتل در لغت يعني كشتن اما در اصطلاح يعني سلب حيات از انساني كه مورد حمايت قانون است يعني معصومه يا محقون الدم.
توضيحاً بايد گفت مطالبي كه بحث خواهد شد به ترتيب عبارتند از :
1-عناصر قتل 2- اقسام قتل 3- راههاي اثبات قتل 4-اولياي دم و حقوق آنها 5- شركت معاونت و شزوع به قتل 6- تسبيب و مباشرت در قتل.
-عناصر قتل:
به نظر استاد عنصر قانوني جز عناصر جرم نيست بلكه لازمه جرم بودن يك عمل است يعني در واقع هر جرمي دو عنصر دارد يكي عنصر مادي و ديگر عنصر معنوي. قتل در سراسر تاريخ زندگي انسان جرم بوده است. به همين دليل در مجازاتها هم هميشه سنگين ترينن مجازاتها براي قتل بوده است.
در عنصر مادي هر جرم مباحث زير مورد بررسي قرار مي گيرد.
1-موضوع جرم
2-مرتكب
3-وسيله
4-فعل مرتكب
5-نتيجه
6- رابطه عليت يا سببيت
نكته:البته لزوماً هر جرمي در عنصر مادي خود همۀ اين اجزا و اركان را ندارد و ممكن است يك يا چند جزء از اين اجزاء وجود نداشته باشند يا اهميت چنداني نداشته باشند. مثلاً در جرايم مطلق وجود نتيجه ضروري نيست و بدون آن هم جرم محقق شده است.
-موضوع جرم قتل:
موضوع جرم قتل انسان زنده است يا اگر بخواهيم بهتر گفته باشيم بايد بگوييم انسان زندۀ مورد حمايت قانون.
همانطور كه گفته شد انسان بايد زنده باشد و اگر سرميتي بريده شود مي شود جنايت بر مرده(م494)در ضمن اين انسان زنده بايد مورد حمايت قانون باشد و اگر انساني فرد مهدورالدم را بكشد قتل به عنوان جرم (معناي اصطلاحي ) نخواهد بود هر چند قتل به عنوان كشتن (معناي لغوي قتل)وجود دارد.
در اين جا بايد ديد كه انسان زنده چه زماني حياتش آغاز مي شود و چه زماني پايان مي يابد.
-آغاز حيات،آغاز حيات و لادت است و درست است كه قبل از ولادت روح دميده شده ولي آن يك جرم جداست و سقط جنين قتل محسوب نمي شود و حياتي كه سلب آن مستوجب قصاص است و عنوان قتل دارد بعد از ولادت است.
-پايان حيات،چند نوع مرگ وجود دارد 1- مرگ طبيعي 2- فرضي 3- مدني
س- پايان حيات چه زماني است؟(منظور از پايان حيات مرگ طبيعي است)ج: مرگ در چند مرحله و آرام آرام واقع مي شود و همۀ اعضا در يك زمان از كار نمي افتد و آثار حيات آناً از بين نمي رود. در حال حاضر امكان اينكه بعد از است قلبي دوباره آنرا به حركت وا داشت وجود دارد. در حال حاضر از ديد پزشكي ترديدي در اينكه مرگ آرام آرام و تدريجي واقع مي شود وجود ندارد و آخرين عضوي كه از كار مي افتد مغز است. به خاطر اين حقيقت كه مرگ از نظر علمي آرام آرام واقع مي شود و معمولاً مغز بعد از چند دقيقه مي ميرد(به جز در ضربه هاي مغزي)
در اسلام سه مرحله براي حيات انسان در نظر گرفته شده است
1-حيات قطعي- وقتي كه آثار حيات وجود دارد.
2-مرگ قطعي- وقتي كه فرد واقعاً و بي ترديد مرده.
3- در حكم موت(چيزي بين مرگ قطعي و حيات قطعي). اين حالت وقتي است كه يكي با تيري در مغز ديگري زده واو را به شدت مجروح كرده و اورا در حالتي قرار داده كه هيچ محركي جواب نمي دهد در ضمن قلب او هر از چند گاهي مي زند و يا به كمك دستگاه مي توان آن را به حركت وا داشت حال اگر كسي سر اين فرد را ببرد نمي توان گفت او انسان زنده است ولي به محرك پاسخ نمي دهد زنده نمي گويد و او را در آن حال واجد حيات نمي داند.در اين حال او مردۀ قطعي نيست.و دست زدن او موجب غسل مس ميت نمي شود و لازم نيست همسرش شروع به عده نگهداشتن كند و اموال او بين وراث تقسيم نمي شود يعني احكام مرده بر او بار نمي شود .
نكته: اگر فردي باعث شود كه فرد در حكم مرده در حالت مرگ قطعي قرار گيرد اين فرد محكوم به مجازات جنايت بر ميت مي شود نه قتل(م217).
نكته: فرد يا حيات قطعي دارد (حيات مستقره) يا مرگ قطعي دارد يا در حالت در حكم مرده است.در اسلام از حالت در حكم مرده با حيات غير مستقره تعريف مي كنند.
نكته:در موارد پيش گرفته عرف پزشكي حاكم است.و در عرف پزشكي امروزه ترديد نيست كه مرگ مغزي و لو اينكه قلب او حركت داشته باشد ولي فرد را تا سلب حيات كامل دفن نمي كنند ولي در اين حال اگر كسي سر اين فرد را ببرد جنايت بر انسان در حكم مرده انجام داده نه قتل.
م216 اشاره به حالتي دارد كه شخصي توسط ديگري مورد ضرب و جرح قرار گرفته ولي قابليت زنده ماندن را دارد و ديگري بعد از آن او را به قتل رسانده.اين ماده دومي را قاتل به حساب آورده هر چند كه عمل اولي به تنهايي موجب مرگ او مي شد. و فقط قصاص عضو يا ديه جراحت به عضو به عهده اولي است.نكته مهم در اين مساله اين است كه آثار حيات در مجني عليه پس از عمل اولي در او وجود نداشته است.
وديگري با عمل خود او را در حالت مرگ قطعي قرار داده در اين حالت قاتل اولي است و فرد دوم محكوم به جنايت بر مرده مي شود.
-مرتكب جرم قتل
قاتل بايد انسان ديگر باشد يعني اگر سگي او را بكشد و اگر خود فرد خودش را بكشد خودكشي است و نه قتل اگر كسي در خود كشي به ديگر كمك كند(معاونت كند)عمل او جرم نيست چون خود مل خود كشي جرم نيست.و اين از اثرات استعاره اي بودن معاونت است يعني تا عمل اصلي جرم محسوب نشود معاونت هم جرم نيست.
وسيله در قتل:
وسيله در قتل موضوعيت ندارد.در بعضي از جرايم فقط نتيجه مهم است. در بعضي جرايم وسيله و نتيجه هر دو موضوعيت دارد مورد اول مثل قتل و مورد دوم مثل كلاهبرداري كه در اين جرم وسيله لزوماً بايد متقلبانه باشد.
فعل مرتكب يعني فردي به طور مستقيم يا غير مستقيم كاري بكند كه سلب حيات بشود از فرد ديگر.
س.آيا فعل مرتكب لزوماًبايد مثبت باشد يا فعل منفي هم مي تواند سبب تحقيق قتل باشد؟
ج-بعضي از حقوقدانان قايل به اين هستند كه قتل تنها با فعل مثبت واقع مي شود و مستند اين عده ماده 206 است.كه درهر 3 بند خود كه به اقسام قتل عمد اشاره كرده تنها((انجام كار)) را موجد قتل دانسته اين عده مي گويند فعل به وجود آورندۀ قتل طبق قانون تنها فعل مثبت است.
بايد ترك فعل را تفكيك كرد.ترك فعلها يا مسبوق به فعل اند يا مسبوق به فعل نيستند.اگر ترك فعلي مسبوق به فعل باشند بدون شك مي تواند موجه قتل عمد باشد ماده 633 به ترك فعلي كه موجب قتل مي شود اشاره كرد. اين ترك فعل مصداق ترك فعل مسبوق به فعل است.
پس اگر ترك فعل مسبوق به فعل باشد بدون شك قتل واقع مي شود.اما اگر مسبوق به فعل نباشد دو حالت دارد،يكي فقدان وظيفه و ديگر وجود وظيفه. اگر وجود نداشته باشد مرتكب قاتل نيست،اما اگروظيفه وجود داشته باشد.(مثل وظيفه مادر در شير دادن تحت شرايطي)در اينجا اختلاف وجود دارد و بعضي اين را هم قتل ندانسته اند(دكتر سپهوند)ولي به نظر عده اي (استاد)اين موارد قتل است و اين نظر به دو صورت توجيه مي شود قابل دفاع است.
1-در بند الف وب وج م 206 گفته شده ((كاري انجام بدهد كه نوعاً كشنده است)) و نگفته فعلي و عرف ترك فعل ا هم نوعي كار مي داند و ((كار كشنده)) را مي توان اعم از فعل يا ترك فعل دانست.
2-ميتوانيم اين افراد را از باب تسبيب قاتل بدانيم.ماده 318 در مورد تسبيب مي گويد: ((تسبيب در جنايت آن است كه انسان سبب تلف شدن يا جنايت عليه ديگري را فراهم كند و خود مستقيماً مرتكب جنايت نشود...))مثلاً قطار سبب را با ترك فعل خود براي قتل فراهم كرده است.
نكته:به نظر استاد وجود وظيفه براي تحقيق قتل به سبب ترك فعل كافي نيست و اگر ترك فعل وجود داشته باشد و وظيفه هم وجود داشته باشد اين دو حالت خواهد داشت. گاهي فرد وظيفه دارد و وظيفه را ترك مي كند و انجام نمي دهد و اين ترك وظيفه علت موجد فوت مجني عليه است يعني با اين كار مرگ ايجاد مي شود در اين مورد بدون شك فرد قاتل است مثل مادري كه شير دادن را ترك مي كند و يا مثال گاه ديگر فرد وظيفه دارد و انجام آن را ترك مي كند ولي اين ترك وظيفه علت موجه قتل نيست و عدم مانع است مثل اينكه در يك نزاع فردي مضروب و مجروح شده و او را نزديك پزشك مي آورند و پزشك در اين حال اقدام به درمان او نمي كند و در اين حال گفته نمي شود كه چون پزشك فعلي (درمان فرد مورد ضرب و جرح واقعه شده )را كه وظيفه اوهم بود ترك كرد.
فرد مرد،بلكه علت مرگ قبلاً ايجاد شده بود و پزشك فقط مانع نشد به نظر مي رسد كه در اينجا علت مرگ به ترك فعل رخ داده شده از سوي پزشك منتسب نيست و علت مرگ منتسب به عوامل قبل از اوست.يعني بحث مقتضي و مانع در اينجا مطرح هست به اين معنا كه ترك فعل يا مقتضي ميشود براي مرگ (در اينجا قتل به وجود خواهد آمد)يا مانع نمي شود(به در اين جا قتل به وجود نخواهد آمد)
نكته:دكتر گرجي ترك فعل را در حقوق اسلام به دو دسته تقسيم كرده اند
1-ترك فعلي كه ابداً در به وجود آوردن نتيجه مجرمانه موثر نيست بلكه نتيجه مجرمانه در اثر علت خاص خود به وجود مي آيد و نهايتاً به اين صورت است كه تارك فعل مي تواند كاري انجام دهد كه از نتيجه مجرمانه جلوگيري كند ول ياين كار را نمي كند و مانند يك ناظر فقط و قوع گناه را مشاهده مي كند اين فرد مسئول است ولي نه به خاطر گناه بلكه به خاطر ترك فعلي كه سبب و علت به وجود آمدن نتيجه مجرمانه باشد. مثل اينكه كسي كودك يا عاجز يا ديوانه اي را در محلي بدون غذا نگهدارد و او در اثر اين ترك فعل جان خود را از دست مي دهد بدون شك چنين كسي مسئول است و فعل و ترك از اين لحاظ فرق نمي كند چنانچه اگر كسي به فعل خود مرتكب قتل شود قاتل است همينطور كسي كه به ترك فعل خود موجب قتل كسي شود قاتل است و بايد مجازات شود.
نتيجه مجرمانه
براي تحقق قتل تحقق نتيجه اجتناب ناپذير است لذا مرگهاي فرضي براي تحقق قتل كافي نيست.
و نمي توان كسي را كه مورد او حكم موت فرضي صادر شده مقتول محسوب كرد.پس بايد در مورد تحقيق نتيجه مجرمانه يقين حاصل شود.
عنوان
سوء نيت عام
سوء نيت خاص
مستند قانوني
حكم
قتل عمد
قصاص يا عفو مطلق
در حكم عمد
مفروض
قصاص يا عفو مطلق
شبه عمد
ديه از مال جاني ظرف 2سال
در حكم شبه عمد
مفروض
ديه از مال جاني ظرف 2سال
خطاي محض
ديه توسط عاقله-ظرف 3سال
در حكم خطاي محض
ديه توسط عاقله-ظرف 3سال
نكته:سوء نيت عام يعني فرد در فعلي كه انجام مي شود قاصد است(قصد انجام فعل مجرمانه را دارد)بر خلاف فرد مست يا نائم يا مجنون كه قصد انجام فعل مجرمانه را ندارد(در فعلي كه انجام مي دهد قاصد نيست)
نكته: وقتي گفته مي شود در قتل عمد فرد بايد قصد فعل داشته باشد منظور انجام فعلي است كه مجرمانه است و منجربه قتل مي شود و نه هر فعلي.ممكن است فرد قصد انجام فعل را داشته باشد ولي آن فعل،فعل مجرمانه منجر به قتل نباشد.
مثلاً كسي كه قصد زدن تير به يك پرنده را دارد و اتفاقاً به يك انسان اصابت مي كند اين فرد در زدن كبوتر قاصد است ولي در زدن انسان قاصد نيست.
نكنه: سوء نيت خاص(قصد نتيجه) يعني اينكه فرد هدفش از انجام فعل رسيدن به نتيجه باشد.در قتل قصد نتيجه سلب حيات از يك شخص معين يا فرد نا معين از يك جمع معين است.
نكته: اشتباه در هويت تأثيري در تحقق قتل عمد ندارد.مثلاض فردي تصور اين را دارد كه الف را مي كشد به طرف او شليك مي كند و بعد مي بيند كه ب را مورد هدف قرار داده.
نكته:بند الف م206 مي گويد((انجام كاري))و اين همان سوء نيت عام است.
نكته:اينكه گفته مي شود در قتل در حكم عمد سوء نيت خاص مفروض است.يعني به اصطلاح حقوقي مي كوييم قصد نتيجه بالا صاله مفروض و به صورت تبعي موجود است،به اين معنا كه در 3مورد آن را مفروض مي گيريم 1-جايي كه فعل نوعاً كشنده باشد مثلاً آقاي الف،ب را از طبقه 20يك ساختمان به زمين پرتاب كند در حالي كه در پرتاب كردن قصد فعل داشته ولي قصد وقوع نتيجه را اگر مدعي شود كه نداشته وجود قصد نتيجه در او مفروض است چون در اين جا فعل كشنده است 2- جائيكه فرد آسيب پذيرباشد مثلاًكودكي را از طبقه 2 يك ساختمان پرتاب كنيم اين عمل نوعاًكشنده نيست ولي نسبت به اين كودك كشنده است.در اين جاهم قصدنتيجه مفروض است.
3-موضع حساس باشد يعني ضربه را به جايي بزند كه جاي حساس بدن باشد مثلاًاگر با چوب بر پاي كسي بزنند او نمي ميرد ولي با چوب بر سر او بزنند چون موضعي حساس است خواهد مرد در اين جا هر چند فرد ادعا كند كه قصد حصول نبيجه را نداشته(سوء نيت خاص)در او مفروض است.
نكته:با توجه به بند هاي سه گانه ماده 206 مي تواند فهميد كه قانونگذار قتل عمد(بند الف م 206)و قتل در حكم عمد(بندهاي ب م ج م 206)را يكي دانسته و آنها را تحت يك عنوان آورده و در صدر ماده 206 مي گويد ((قتل در موارد زير عمد است))
نكته:در جايي كه فعل نوعاً كشنده نيست ولي نسبت به آن فرد كشنده است لازم است براي اينكه مرتكب قاتل عمد محسوب شود نسبت وضعيت مقتول آگاه باشد . بند ج م 206 در قسمت پاياني خود به اين مسأله اشاره كرده است اگر مرتكب به وضعيت مقتول آگاه نبود ننمي توان سوء نيت خاص را در او مفروض گرفت.
س- مقنن در بند ب اسمي از آگاه نبرده است.ولي در بند ج آگاهي را لازم دانسته استآيا در بند ب هم بايد آگاهي و جود داشته باشد يا نه؟
ج-علم و آگاهي به كشنده بودن مفروض است.چون معناي اينكه فعل نوعاً كشنده باشد اين است كه همه مردم از كشنده بودن آن اطلاع دارند.
نكته: مثال در مورد قتل شبه عمد اينكه فردي با سيلي به صورت ديگري بزند اين فرد در زدن سيلي قاصد است ولي قصد نتيجه را ندارد و فعل اوهم نوعاً كشنده نيست اين قتل مي شود قتل شبه عمد.
نكته: در قتل در حكم شبه عمد به خاطر تقصيري كه فرد مرتكب آن شده قصد فعل را مفروض مي گيريم.مثلاً در تصادف رانندگي فرد نه قصد فعل را دارد و نه قصد نتيجه (به همين دليل معاونت متصور نيست در اين جا)
قابل تأمل- تمام تصادفات خطاي محض است مگر اينكه بدليل وجود تقصير شود قصد فعل را مفروض گرفت كه در اين جا قتل در حكم شبه عمد است(تبصره 3 م 259 و تبصره م 336)
نكته:يك رأي وجود دارد كه داشتن گواهينامه اماره داشتن مهارت و نداشتن آن اماره بر نداشتن مهارت است.
نكته:اگر فردي بدون گواهينامه رانندگي كند در حالي كه مهارت كافي ندارد و مقررات را هم رعايت كرده و بي احتياطي و بي مبالاتي از او سرنزده است قتل رخ داده در اينجا در حكم شبه عمد است چون نظامات را(داشتن گواهينامه) رعايت نكرده و يا به تعبير تبصره 3 ماده 295 ((عدم رعايت مقررات مربوط به امري اگر ابن فرد بدون گواهينامه رانندگي نمي كرد قتل رخ نمي داد ماده 259 در تبصره 3 مي گويد((... به نحوي كه اگر آن مقررات رعايت مي شد حادثه اي اتفاق نمي افتاد...))
نكته: قتل خطاي محض دو حالت دارد:1- تيري به سمت الف شليك مي شود ولي در همان لحظه ب به جلوي تير مي رود و تير به او اصابت مي كند در اين جا قتل نسبت به ب خطاي محض است.2- تيري به الف زده مي شود تير به او اصابت نمي كند به ديوار مي خورد كمانه مي كند و به ب مي خورد در اين جا هم قتل نسبت به ب خطاي محض است. استنباط از ماده 296.
نكته:در حكم خطاي محض قتلي كه توسط فرد فاقد قصد رخ داده مثل قتل رخ داده توسط ديوانه يا كودك يا نايم.
نكته: در قتل اشتباه در هويت تأثيري ندارد(اصل بر اين است). در عين حال يك جاهاي اين اشتباه موثر است. اين اشتباه در جايي تأثير ندارد كه مثلاً قاتل مي خواسته الف را بكشد و اين الف محقون الدم است در اين جا قاتل تير را شليك مي كند ولي شخصي كه كشته مي شود ب است وب هم محقون الدم است در اينجا اشتباه تأثيري در نوع قتل ندارد و قتل عمد محسوب مي شود. اما اگر قاتل مي خواسته الف را كه بي گناه و محقون الدم است بكشد و تير را شليك مي كند و به او اصابت مي كند و او مي ميرد بعد فهميد كه او ب بوده و ب همان فردي است كه قاتل پدر شليك كننده است و نسبت به او مهدورالدم. در اين جا عمل قتل نيست چون كسي كه مورد نظر بوده كشته نشده و به جاي آن فرد مهدورالدم كشته شده است پس عمل اصلاً قتل نخواهد بود نتيجه اي واقع نشده است.
عكس مساله فوق هم متصور است مثلاً جايي كه مأمور اعدام رفته اعدامي را از زندان در آورد و اعدام كند ولي اشتباهاً ديگري را مي آورد و مي كشد كه مهدورالدم نيست يا اينكه فردي به سمت كسي كه فكر مي كند مهدورالدم است شليك مي كند و در حقيقت او مهدورالدم نيست در اين جا هم آنچه واقع شده قتل عمد نيست چون مرتكب نسبت به بي گناه نه قصد فعل داشته و نه قصد نتيجه پس او خطائاً كشته شده ولي چون فرد در تشخيص اينكه مقتول مهدورالدم است يا نه بي احتياطي كرده و دقت نكرده قتل در حكم شبه عمد است. يا شايد در مورد مساله اخير بتوان گفت مرتكب قصد فعل را داشته ولي قصد نتيجه را كه كشتن انسان بي گناه است را نداشته. پس اينكه گفته مي شود اشتباه در هويت بي تأثير است مربوط به موقعي است كه هر دو(يعني چه كسي كه قاتل قصد كشتن او را داشته و چه كسي كه اشتباهاً كشته شده)محقون باشد چون قاتل مي خواسته انساني را بكشد و اين كار را انجام داده و قتل واقع شده پس قتل عمد واقع شده است.مستند اين ادعا هم بند الف م 206 است.
نكته:داشتن قصد فعل و قصد نتيجه سنبي است و بايد وجود آن نسبت به مجني عليه اثبات شود.
-نمونه هايي از پرونده هاي قتل براي تشخيص نوع آن به هدف پرورش كر
1)الف،ب را از طبقه 10 به قصد قتل پرتاب مي كند در طبقه 2 تير اندازي كه كبوتري را نشانه گرفته به سوي كبوتر تير پرتاب مي كند تصادفاً در زمان شليك ب از جلوي اسلحه عبور كرده و تير به او اصابت مي كند و به همان خاطر كشته مي شود. نوع قتل و مشخص قاتل را مشخص كنيد حال اگر الف،ب را با اين هدف كه سرش با صخره بر خورد كرده و بميرد دست و پاي ب را ببندد و او را به درون دريا پرتاب كند و قبل از رسيدن به صخره يك نهنگ او را ببلعد مسئوليت قاتل و نوع قتل را مشخص كنيد. آيا مي توان در خصوص قتل دوم موردي را تصور كرد كه پرتاب كننده مسئول قتل نباشد.
2) آقاي هوشنگ فرزندي به نام كيومرث دارد كه در كنكور رد شده است كيومرث از شدت ناراحتي خود را حلق آويز مي كند هنوز چند ثانيه از اين كار (حلق آويز)نگذشته كه پدر از راه مي رسد و با انگيزه كه خود كشي در ميان فاميل او ننگ محسوب مي شود دست به سلاح برده و با هدف نشان دادن قتل و انتساب آن به دشمنان به بدن پسر تبر اندازي مي كند. متأسفانه كيومرث از حالت اغما خارج شده وپس از مدتي گريستن جان به جان آفرين تسليم مي كند. مسئوليت پدر و نوه قتل را مشخص كنيد.
3)خشايار صيادي است كه براي فريب حيوانات داخل پوست آهو شده تا آهوان را به راحتي شكار كند صيادي ديگر به رغم آنكه خشايار آهوي واقعي است به او تير انداري مي كند نوع قتل و مسئوليت قاتل را مشخص كنيد.
- اشتباه در هويت است و مرتكب نه قصد فعل مجرمانه داشته و نه قصد نتيجه كه كشته باشد پس قتل خطاي محض است.
اين مانند موردي است كه مأمور اعدام محقون الدم را به اعتقاد مهدورالدم بودن مي كشد.
4)در شهر ستان قم برادري به قصد كشتن خواهرش مقداري بمب در داخل كيف جا سازي كرده و سر راه او مي گذارد. خواهر به آ» مشكوك شده و مأمورين را خبر مي كند.مأمورين پس از تعيين حاصل كردن نسبت به خنثي سازي وارد عمل مي شود كه متأسفانه به خاطر انفجار ناشي از آن دو مأمور به شهادت مي رسند.مسئوليت برادر را نسبت به مرگ دو مأمور در ضمن مشخص كنيد اگر به جاي دو مأمور رهگذري با بمب برخورد و بمب منفجر شد نوع قتل و مسئوليت قاتل چگونه بود.
نظر اول: مرتكب قصد فعل را نسبت به مأمور نداشته و همچنين قصد نتيجه كشتن او را پس مورد آنها خطاي محض است (م296) ودر مورد خواهرش شروع به قتل است.
نظر دوم:همچنين مي توان گفت با كشف بمب توسط مأموران و اطلاع آنان رابطه عليت قطع شده و آنها خود مسئول اقدام خود هستند ولي اگر فرض ديگر مساله محقق شود يعني عابر بدون اطلاع و قبل كشف بمب به آن بر خورد كند در اين جا نسبت به عابر خطاي محض و نسبت به خواهر اگر كشته شود عمد والا شروع به قتل است.
5- معلم داشتن آموزي را بر تنبيه در كلاس توقيف مي كند و مصمم است در پايان همان روز اورا آزاد سازد معلم در پايان روز براي اينكه دانش آموز را آزاد كند قصد مدرسه مي كند. ولي بايك موتور سيكلت كه به صورت غير مجاز در تردد است برخورد كرده و به حالت اغما فرو مي ر.د و مدت يكماه در اين حالت باقي مي ماند. تصادفاً هفته بعد به خاطر باريدن برف مدرسه تعطيل مي شود و امكان اينكه دانش آموز توقيف شده كمك كند از بين مي رود واو مي ميرد.مسئوليت معلم و موتور سوار را نسبت به مرگ دانش آموز بيان كنيد.
5-موتور سوار مسئول نيست چون با و جود مباشر (معلم)نتيجه اي نسبت به سبب نيست ضمناض چون ترك فعل معلم (اگر عمل او را ترك فعل بدانيم)مسبوق به يك فعل است پس مي تواند عنصر مادي لازم براي قتل به حساب آيد.در مورد نوع قتل به نظر مي رسد قتل شبه عمد باشد چون معلم قصد فعل نسبت به دانش آموز را داشته بدون اينكه قصد نتيجه را داشته باشد. قصد فعل در اين فرض قصد توقيف است و تنبيه در اين فرض انگيزه است.
ولي با يك موتور سيكلت كه به صورت غير مجاز تردد است بر خورد كرده و به حالت اغماء فرو ميرود و مدت يكماه در اين حالت باقي مي ماند تصادفاً هفته بعد به خاطر باريدن برف مدرسه تعطيل مي شود و امكان اينكه كسي به دانش آموز توصيف شده كمك كند از بين مي رود مي ميررد. مسئوليت معلم و موتور سوار را نسبت به مرگ دانش آموز بيان كنيد.
6-الف دور از منزل خود را با سيم برق بدون عايق سيم كشي مي كند تا خطر سارقين را دفع كند. سارقي به قصد سرقت وارد و بعد از دست زدن به سيم مي ميرد. مسئوليت صاحبخانه را در مقابل مرگ سارق و نوع قتل را مشخص كنيد.
-او قصد فعل را دارد(يعني برق گرفتگي سارق)هر چند كه قصد نتيجه نداشته باشد.و بخواهد كه سارق را دفع كند و نه اينكه او را بكشد چون عمل نوعاً كشنده است قتل در حكم عمد محسوب است.
7)سارقي به قصد سرقي به قصد سرقت از منزل فردي رفته و دست و پاي صاحبخانه را مي بندد پس از اتمام سرقت او را در همان حالت رها مي كند در همان شب همسايه مجاور كه در هواي غير معتدل آتشي روشن كرده و بدون خاموش كردن آن خانه را ترك كرده موجب مي شود كه باد آتش را به خانه مال باخته سرايت دهد. چون او قدرت برفرار نداشته در ميان شعله هاي آتش مي ميرد. مسئوليت سارق و همسايه را درقبال مرگ مال باخته بگوييد و نوع قتل را مشخص كنيد.
8)آقاي الف به قصد اذيت و آزار ب او را تعقيب مي كند. در اين تعقيب و گريز ب خود را از پشت بام طبقه ششم پرتاب مي كند و مي ميرد.
الف-آيا مي توان الف را نسبت به مرگ ب مسئول شناخت.
ب- نوع قتل چييست؟
9)خشايار كه مرد سنگين وزني است در يك هواي برفي از خانه خارج و عليرغم به كار بستن احتياط هاي لازم در حال حركت از خيابان مي لغزد و به خاطر سر خوردن در نهايت به يك كودك برخورد و باعث قتل او مي شود.نوع قتل و مسئوليت قاتل را مشخص كنيد م 327
10)آشپزي به جاي نمك اشتباهاً ذر غذا سم مي ريزد آشپز ديگ غذا را نزد مشتري برده و مشتري خود آن را ميل مي كند.
قاتل،مسئوليت او و نوع قتل را مشخص كنيد.همچنين اگر كارگري ديگر از اين اشتباه آگاهه شده باشد و از اطلاع دادن خوداري كند آيا مي توان او را مسئول شناخت و آيا آگاهي ديگري و خوداري از اعلام تأثيري در مسئوليت شخص نخست خواهد داشت.
پاسخ سوالات:
1)قاتل فردي است كه قصد شليك به پرنده را داشته چون نتيجه مجرمانه مستند به اوست و چون تير اندازي رابطه بين فاعل اول و مجني عليه را قطع كرد و چون پرتاب فرد اول به نتيجه منجر نشده و هنوز نمرده بود كه فرد دوم اورا مورد اصابت قرار داد.در اينجا نوع قتل هم خطاي محض است.در اينجا پرتاب كننده چون عملش كشنده بوده مشمول مجازات شروع به قتل مي شود.مگر اينكه طبقه دوم مكاني است كه مرتب از آن تير خارج مي شود و پرتاب كننده به قصد قتل مجني عليه را جلوي اين تيرها مي اندازد. مثلاً در مثالي بهتر از فرض دوم مي توان گفت فردي ديگري را در يك ميدان تير يا يك سالن تمرين تير اندازي جلوي تير مي اندازد تا او را به قتل برساند در اين جا ديگر شيليك كننده قاتل نيست و جون مكان كشنده است و مرتكب آن را مي دانسته،پرتاب كننده قاتل عمد است
قسمت دوم سوال:در اينجا هم فردي كه ديگري را با دست و پاي بسته در دريا انداخته قاتل است و رابطه استناد برقرار است و فرقي نمي كند كه سر او به صخره مي خورد يا خفه مي شد يا اينكه چيز ديگر چون اين عمل كشنده است.
قسمت آخر- در صورتي پرتاب كننده مسئول قتل عمد نيست كه يك عامل انساني ارتباط را قطع كرده است.يعني در صورتي پرتاب كننده مسئول نيست كه ديگري رابطه استناد را قطع كند. ودر جايي كه يك علت طبيعي موجب قتل شده قتل به فاعل مختار و قاصد سبب است. البته اين سؤال بسيار قابل تأمل است
2-فرض اين مساله موردي است كه پسر خود را حلق آويز كرده است و در اين حالت بي هوش شده است پدر اين حال فرا مي رسد و به تصور اينكه پسر مرده است با تير به او ششليك مي كند تا وانمود كند كه او را كشته اند بعد از شيليك پدر پسر از حالت بي هوسي خارج مي شود و فرياد مي زند و مي ميرد. در اين جا فرد نسبت به يك انشان زنده قصد فعل نداشت ونسبت به يك انسان مرده ولي به خاطر سهل انگاري در بررسي اينكه فرد زنده است يا مرده مي توان قصد فعل را در او مفروض دانست و او را در حكم قتل شبه عمد دانست.
3- اين مورد را بايد خطاي محض دانست و اگر تقصيري در ميان باشد حداقل اينكه بگوييم در حكم شبه عمد است.
مقايسه دو ماده 323 و 225
گفته شد كه جنايت نائم در حكم خطاي محض است(م323).م 225هم گفته اگر فردي كسي را بكشد قصاص نمي شود و فقط به ديه محكوم مي شود (خودش به ديه محكوم مي شود و ماده ظهور در اين دارد كه خودش ديه را بايد يدهد نه عاقله اش)
س- چرا مقنن در يك ماده مي گويد جنايت نائم به منزله خطاي محض است و عاقله بايد ديه را بدهند و در مادۀ بعد مي گويد قصاص نمي شود و خودش بايد ديه را بدهد.
در مقايسه ميان اين دو ماده 3 نظر وجود دارد
1-ماده 225 فقط ناظر به برداشتن قصاص است و به نحوۀ پرداخت ديه اشاره ندارد و براي اينكه بدانيم ديه را چه كسي بايد بدهد مراجعه مي كنيم به م 323.
2-نائم اراده دارد ولي قصد ندارد و به همين دليل(يعني به خاطر اراده اش)خود را مسئول مي دانيم كه به نظر مي رسد اين نظر درست نباشد چون ما به اين اراده ترتيب اثر نمي دهيم و فرد بايد قاصد باشد.
3- مقنن درر م 225 تقصير را مفروض گرفته است يعني م 225جايي است كه فرد به خاطر سهل انگاري و بي مبالاتي ديگري را مي كشد و قتل قابل پيش بيني بود و فرد احتمال مي داد كه فرد ديگر در خواب بكشد ولي تدابير لازم را اتخاذ نكرد در اين جا چون قتل در حكم شبه عمد است خود فرد بايد ديه را بدهد و الا اگر تقصيري مرتكب نشده باشد و آن را اثبات كند بايد عاقله ديه بدهند.
نكته:راجع به خواب در فقه دو نظر و جود دارد بعضي رابطه را تسبيب مي دانند و بعضي مباشرت. تمام كساني كه رابطه را مباشرت گرفته اند قتل را خطاي محض مي دانند و فرقي نمي كند فعل چه چيزي باشد ولي اگر قتل قابل پيش بيني بود در حكم شبه عمد است به خاطر تقصيرش.
مواد231تا246 را مطالعه كنيد.
راههاي اثبات قتل:
م231به راههاي ثبوت قتل اشاره دارد.
اقرار
اقرار،از ريشه قََََََََرَرَ و به معناي تثبيب كردن است. همچنين سخني را به روشني بيان كردن.
اقرار در اصطلاح اخبار به حقي به ضرر خود به نفع ديگري است(م1259ق.م)
نكته:اخار به حق ممكن است سه حالت داشته باشد:
1-به نفع خود به ضرر ديگري=ادعا
2- به ضرر خود به نفع ديگري=اقرار
3-به ضرر ديگري به نفع ديگري=شهادت يا بينه
نكته: اعتراف اعم از اقرار است و تنها اخبار به حق به ضرر خود و به نفع ديگري كه با شرايط خاصي ادا شود اقرار ناميده مي شود(مثلاً اقرار بايد لزوماً نزد قاضي و در دادگاه باشد)
مباني حجت اقرار:
يعني اينكه اقرار حجت خود را از چيزي گرفته است.ظاهراً حجيت اقرار از قاعده ((اقرار العقلاءِ علي انفسهم جايز گرفته شده است))يعني اينكه اقرار حجيت داشته شده است به اين دليل است كه عقلاءِ علم اقرار را حجيت دانسته اند و لازم نيست كه شرع جواز آن را صادر كرده باشد.
س-آيا اقرار موضوعيت دارد يا طريقت:يعني همين كه فردي در يك امر كيفري به امري اقرار كرد كفايت مي كند يا اينكه اقرار بايد براي قاضي قطعيت به وجود آورد و باعث علم قاضي شود؟
ج-در فقه اسلامي بيشتر فقها قايل به موضوعيت داشتن اقرار هستند.ولي در حقيقت قاضي بر اساس علم مي خواهد قضاوت كند بنابراين بينه و قسامه و قار همه طريقت دارند و نه موضوعيت.و قاعده فوق الذكرهم بدليل اين است كه عقلا به علم مي رسند به مفاد آن عمل مي كنند و براي آن ارزش قايل مي شوند.در حال حاضر قانونگذار ما به صريح بودن اقرار و خالي از شك و شبهه بودهن اقرار بسنده نكرده و در م 194 ق.آ.د.ك گفته اقرار بايد با دليل و اماراتي هم توأم باشد پس با اين وجود اقرار كامل رنگ و بوي طريقت پيدا كرده است.
تعداد اقرار هاي در قتل:
اينكه گفته مي شود((اقرار العقلا علي انفسهم جايز))از اين قاعده تكرار و دفعات فهميده نمي شود و يكبار اقرار طبق اين قاعده كافي است.
هر جايي كه جرمي بنا است با اقرار ثابت شود يكبار اقرار كافي است مگر اينكه دليل خاصي وجود داشته باشد.
نكته:
در بعضي جرايم حدي يكبار اقرار براي ثبوت حد كافي است در بعضي دوبار اقرار لازم است و در بعضي چهار بار اقرار جرايمي مثل سرقت،قوادي و شرب خمر 2بار اقرار و جرايمي مثل زنا و ملحقات آن چهار بار اقرار ثابت مي شوند و محاربه با يكبار اقرار ثابت مي شود.
نكته:در جايي كه اثبات جرم مشكل است هدف شارع جرم پوشي بوده است مثل جرايمي كه با چهار بار اقرار ثابت مي شود و همچنين شارع براي ثبوت حد سخت گيري كرده تا جائيكه امكان دارد جاري نشود.
جرمي مثل قتل كه كيفر آن قصاص است با يكبار اقرار ثابت مي شود هم به نظر مشهور و هم به نظر قانونگذار ما(م232)
نكته:قتل عمد كه م 232 به آن اشاره كرده موضوعيت ندارد و همه قتلها با يكبار اقرار ثابت مي شوند.
شرايط مقر:
قانونگذار در م 233 چهار شرط در نظر گرفته است.
نكته:اگر شرط دوم وجود نداشته باشد اظهارات فرد به عنوان مطلع يك اماره در نظر گرفته مي شود(بلوغ).
نكته:م 234 مي گويد محجوري كه سفيه يا مفلس است اقرارش نافذ است اشكالي كه در مورد اين ماده به نظر مي رسد اين است كه چطور كساني كه از دخالت در امور مالي خود منع شده اند مي توانند در مورد امري كه موجب قصاص و سلب حيات آنها مي شود اقرار كنند. همچنين اين سؤال مطرح مي شود كه اگر قصاص اين فرد بدليل رضايت اولياي دم تبديل به ديه شود منجر به دخالت در امور مالي است و گذشته از آن اگر اين فرد اقرار به قتل غير عمد كند هم ديه به مال او تعلغ مي گيرد آيا بايد اين اقرار را كه نتيجه آن از دست رفتن مال مقرر محجور است پذيرفت يا نه مفهوم اين ماده اين است كه اقراري كه منجر به ديه شود نافذ نيست ولي در پاسخ بايد گفت اقرار به قتل غير عمد كه موجب ديه است به معناي تصرف نيست بلكه ديه به ذمه او مي آيد و اگر مفلس باشد پرداخت ديه از اموال او منوط به قبول طلبكاران است و ديه به ذمه او تعلغ مي گيرد.
شرايط اقرار:
اقرار بايد صريح باشد و هيچ شك و شبه اي در كار نباشد(م194ق.آ.د.ك)اقرار بايد عند الحاكم باشد.عندالحاكم منصرف به دادگاه و جلسه دادرسي است نه در حضور قاضي به طور صرف.يعني اقراري معتبر است كه نزد قاضي در جلسه دادرسي باشد.
س-آيا عندالحاكم شامل بازپرس يا داديار تحقيق هم مي شود؟
ج-اقرار با صراحت قانون بايد نزد قاضي دادگاه باشد نه دادسرا. البته در اين مورد رويۀ واحدي نيست.
انكار بعد از اقرار
س- اگر كسي به قتل ديگري اقرار كند و بعد بلا فاصله آن را انكار كند چه صورتي خواهد داشت؟
ج-در حقوق يك اصل اوليه وجود دارد و آن اينكه اصولاً انكار بعد از اقرار مسموع نيست چون براي اقرار دليل وجود دارد و آن قاعده عقلي است كه قبلاً به آن اشاره شد ولي براي انكار هيچ دليلي وجود ندارد. با اين حال در بعضي موارد انكار بعد از اقرار شنيده مي شود م 1277 ق م به اين مورد اشاره كرده
نكته: در موارد مذكور در م 1277 ق.م كه انكار را پذيرفته است انكار بعد از اقرار يك ادعا محسوب مي شود و احتياج به اثبات دارد.
تعارض اقارير:
تعارض اقارير دو صورت دارد:
1-هر كدام اقرار به يك قتل مي كنند بدون اينكه اقرار به شركت داشته باشند مقنن در اين مورد بر اساس م 235 مي تواند يكي از اين دو را مجازات كند. اين مطلب با طريقيت داشتن اقرار كه قبلاً به آن اشاره شد منافات دارد به همين دليل بهتر به م 235 با در نظر داشتن م 194ق.آ.د.ك عمل شود.
ماده 236 به هيچ وجه پزيرفتني و قابل قبول نيست و قطعاً در اصطلاحات بعدي حذف مي شود. در مورد مواد 235و236 بايد گفت كه فرد ديگر مورد قصاص واقع نمي شود يا ديه از او مطالبه نمي شود چون قتل در مورد او ثابت نشده مشمول مجازات مذكور در م 612 هم نخواهد شد.
بينه (شهادت)
به مجموع شهادتهاي لازم در اثبات يك امر اصطلاحاً بينه گفته مي شود.
شهادت اخبار به حقي است به نفع يكي و به ضرر ديگري.
س- آيا ارزش شهادت در امور كيفري و حقوقي يكسان است يا نه؟
ج- در امور حقوقي شهادت ارزش زيادي ندارد و اين را مي توان از مواردي مثل م 1309 ق.م فهميد.
س- چرا در امور كيفري كه با جان و حقيقت افراد و جامعه سرو كار دارد شهادت مهم ترين دليل است در حاليكه گفته در امور مالي و حقوقي شهادت ارزش چنداني ندارد؟
ج- چون از امور آني و اتفاقي است و امكان تنظيم سند وجود ندارد (در اغلب موارد)
نكته:ارزش شهادت روبه افول است چون گفته شده كه شهادت سه مرحله دارد. مرحله حس كردن- مرحله به خاطر سپردن و مرحله به خاطر آوردن چون شاهد در هر سه اين مراحل ممكن است اشتباه كند ارزش شهادت كم است،طرفداران مرور زمان يكي از دلايلشان اين بود كه شاهدها آنچه را ديده اند فراموش مي كنند و اين اشتباه در مرحله سوم است.
نكته:م 155ق.آ.د.ك به شرايط شاهد اشاره دارد.
اولياي دم:
به حكم م 261((اولياي دم كه قصاص و عفو در اختيار آنهاست همان ورثۀ مقتولند مگر شوهر يا زن كه در قصاص و عفو و اجرا اختياري ندارند.
درست است كه همسر در قصاص حقي ندارد ولي اگر قصاص به ديه مصالحه شود از ديه ارث خواهد برد. اولياي دم در مورد قاتل دو حق دارند يكي قصاص و ديگري عفو كه اين عفو مي تواند مطلق باشد يا مشرط به پرداخت ديه از سوي قاتل.
نظر علماي شيعه در مورد ماهيت حق اولياي دم اين است كه،ماهيت حق آنها يك حق انحلالي است به اين مفهوم كه حق قصاص به طور مجزا براي هر يك از ورثه وجود دارد و اگر هر يك از ورثه از حق خود بگذرد اين حق كماكان براي ديگران باقي است و لازم نيست كه مجتمعاً طلب حق كنند. مثلاً اگر مقتول سه فرزند داشته باشد(به عنوان وارث)با نامهاي كامران- كامبيز- كوكب اگر كامران طالب قصاص باشد و كامبيز طالب ديه و كوكب قاتل را عفو كند در اينجا عفو كوكب به منزله انتقال حق او به قاتل است و نسبت به همان مقدار حق از اولياي دم ساقط مي شود و كامران كه طالب قصاص است بايد ديه را به كامبيز كه مشروط بر اخذ ديه جاني را عفو كرده است بدهد
برای مثال، وقتی یک افسر پلیس در حال انجام وظیفه، فردی را می کشد، عمل وی به عنوان رفتار جنایی و قتل شناخته نمی شود، زیرا قتل به عنوان یک رفتار جنایی به نوعی انگیزه آدم کشی ارادی و عمدی اشاره دارد که سبب می شود یک انسان منطقی شخص دیگری را به قتل برساند.
اما از نقطه نظر جامعه شناسی انحرافات، قتل یک مسئله اجتماعی تلقی می شود؛ زیرا مسئله اجتماعی بر اساس ارزش ها و هنجارهای حاکم بر جامعه به عنوان وضعیتی نامطلوب و مضر شناخته می شود که افراد جامعه را تهدید می کند
از نظر دین اسلام نیز، قرآن کریم کشته شدن یک نفر را که از آن به قتل یاد می کند معادل قتل کل انسان ها دانسته و این تعبیر بسیار به جا می باشد که گویی قرآن درصدد فهم این معنا به آدمیان است که جان انسان ها به عنوان مملوک خداوند و خلیفه او بر روی کره خاکی بسیار با ارزش و با اهمیت است و از بین رفتن یکی از ایشان به مانند از بین رفتن کل آدمیان تلقی می شود
در آیه (92) سوره نساء نیز چنین آمده است: «خداوند هیچ گاه مباح نکرده و هرگز مباح نمی کند که یک مؤمن، مؤمن دیگر را بکشد». خداوند قتل مؤمن را حرام کرده است؛ مگر در قتل خطایی. چون در این قتل، مؤمن قصد قتل مؤمن نکرده یا اصلاً قصد کشتن نداشته یا قصد کشتن داشته ولی به گمان آن که مقتول کافر و یا جایز القتل است او را کشته است
نوعی از قتل که به «قتل زنجیره ای» مشهور است به معنای کشتن عده ای از افراد اغلب ناآشنا یکی پس از دیگری و در زمان های مختلف می باشد. در قتل زنجیره ای، قاتل قربانی خود را از فاصله دور زیر نظر می گیرد، فعالیت های معمول و روزانه او را بررسی و با تظاهر به دوستی اعتمادش را جلب می کند و وارد خانه اش می شود.
مدتی در آن جا می ماند و پس از به دام انداختن و بستن تمام راه های فرار بر او جانش را می گیرد. در این فرآیند، معمولاً قاتل قربانی خود را شکنجه می دهد و از زجر کشیدن، التماس کردن و سایر واکنش های او لذت می برد
نوع دیگری از قتل، قتل به خاطر شرف یا «قتل ناموسی» می باشد که یکی از مسائل اجتماعی است که در سالیان اخیر توجه روزنامه نگاران، حقوق دانان، مدافعان حقوق بشر به ویژه مدافعان حقوق زنان و نیز صاحب نظران اجتماعی و سیاسی را به خود جلب کرده است و مباحث مختلفی را در سطح ملی و بین المللی در پی داشته است. اصطلاح ناموس معادل کلمه انگلیسی «آنر (HONER) است. این اصطلاح را به معنای: احترام، عزت، افتخار، شرافت، سربلندی، نیک نامی، پاکدامنی در زنان، عفت و نجابت تعریف کرده اند.
یاسمین حسن قتل های ناموسی را چنین تعریف کرده است: «قتل ناموسی یک نوع آدم کشی است که در آن، یک زن به خاطر رفتار جنسی نامشروعی که مرتکب شده یا احتمال داده می شود که مرتکب شده باشد به قتل می رسد». این نوع قتل در مواردی نظیر: روابط عاشقانه غیر مجاز، خیانت به همسر، زنا و از دست رفتن بکارت و نمونه های مشابه که اعمال و رفتارهای ضد ناموسی، بی عفتی، بدنامی و فضیحت تلقی می شوند رخ می دهد. قتل های ناموسی، رسم و سنت قدیمی است که امروزه با وجود تحولات و دگرگونی های گسترده در جهان، هنوز در برخی از مناطق پا بر جا مانده است.
به طور مثال، در جامعه قبیله ای عرب خوزستان اصطلاح ناموس از جمله مفاهیمی است که ارزش منحصر به فردی دارد و بیان گر یک واقعیت اجتماعی و فرهنگی است.
اعضای این جامعه خدشه دار شدن شرف و آبروی خود را دردناک تر از دست دادن مال یا مرگ یک عزیز تلقی می کنند و این قتل ها از نظر مردم جوامعی که در آن ها مشاهده می شود جرم به حساب نمی آیند؛ بلکه به عنوان اقدامی مشروع برای پاسداری و دفاع از ناموس و شرف تلقی می شوند.
حجاریان (1385) در پژوهشی نشان داد که عواملی هم چون: اجتماع سنتی، نظام مردسالاری، فقر فرهنگی، کهنه گرایی قوانین، کوتاهی دستگاه قضایی و ازدواج های نامناسب در شکل گیری تعصب ناموسی و به دنبال آن وقوع جرم قتل ناموسی مؤثرند. سازمان دیده بان حقوق بشر فلسطین نیز اعلام کرد که نگرش زنان و مردان در مورد قتل های ناموسی همانند هم نیست.
پاسخ گویان زن معتقدند نباید فردی را که مرتکب روابط جنسی نامشروع شده به قتل رساند، بلکه باید به وی کمک کرد. اما مردان به این دلیل که فکر می کنند مرگ می تواند لکه ننگ را تطهیر کند با کشتن فرد خطا کار موافق هستند. مطالعات مختلف حاکی از آن است که قتل های ناموسی بازمانده میراث فرهنگی گذشته است که قوانین کنونی را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
یک گزارش در خصوص قتل های ناموسی در کشورهای پاکستان، فلسطین و اردن نشان داد که قتل های ناموسی ناشی از حاکمیت سنن قبیله ای مردسالارانه است
* نگاه فقها و قانون به موضوع:
از نظر فقهی 2 نظریه در خصوص مجازات قتل عمدی وجود دارد. اولین نظریه آن است که مجازات قتل عمدی صرفاً قصاص است، اما چون قصاص حق الناس است، اولیای مقتول می توانند با توافق قاتل حق خود را به دیه یا کمتر و بیشتر از آن مصالحه کنند. هم چنان که می توانند از اِعمال آن صرف نظر کرده و قاتل را عفو کنند. پیروان نظریه دوم معتقدند که مجازات قتل عمدی یکی از دو امر قصاص یا دیه بنا به انتخاب اولیای مقتول است
از نظر قانونی نیز ماده(170) قانون مجازات عمومی بدون این که از قتل عمدی تعریفی ارائه دهد مقرر داشته است: «مجازات مرتکب قتل عمدی اعدام است؛ مگر در مواردی که در قانون استثناء شده باشد»
در مورد قتل فرزند توسط مادر، در قانون مجازات اسلامی و قانون مجازات عمومی، مقررات خاصی به چشم نمی خورد. بنابراین مجازات این قتل، مانند بقیه قتل ها قصاص می باشد و قصاص هم قابل تخفیف نیست. اما قانون مجازات اسلامی صورتی را پیش بینی کرده است که در قوانین کیفری خارجی به جز کشورهایی که حقوق کیفری آن ها تحت تأثیر فقه اسلامی است، سابقه ای ندارد و آن قتل فرزند توسط پدر است.
ماده (220) قانون مجازات اسلامی در این خصوص آورده است: «پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد، قصاص نمی شود و فقط به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد». برابر ماده (16) قانون حدود و قصاص نیز اگر پدر یا جدّ پدری فرزند خود را بکشد، فقط به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول محکوم و تعزیر می شود.
بنابراین به موجب این دو ماده، چنان چه پدری فرزند خود را به قتل برساند قابل تعقیب کیفری می باشد؛ اما در نهایت به جای قصاص باید دیه بپردازد. ولی این امر در مورد مادر تجویز نشده است و در صورت ارتکاب قتل عمد فرزندش، مجازات او تابع مقررات قصاص خواهد بود
* عوامل مؤثر در بروز قتل:
در خصوص این که چرا یک فرد، انسانی را می کشد نظرات گوناگونی از سوی دانشمندان ابراز شده است. به طور مثال، برخی از اخلاقیون و زیست شناسان وجود یک کروموزوم (Y) اضافی را در فرد موجب بروز خشونت زیاد می دانند. هم چنین از نظر عده ای از روان شناسان، تعارض بین «نهاد» و «فرامن» و از نگاه برخی از جامعه شناسان، ناکامی و خشونت عامل قتل می باشد تضادگرایان نیز رقابت، ستیز وناسازگاری افراد با یکدیگر برای دستیابی به منابع کمیاب و محدود را عامل اصلی وقوع قتل می دانند.
پیروان این دیدگاه معتقدند که خشونت، ماهیت طبیعی جامعه بشری است و به علت وجود رقابت و بهره کشی در جامعه بشری، قتل به عنوان نوعی خشونت امری مورد انتظار و اجتناب ناپذیر است. هم چنین از منظر کارکردگرایان، قتل در اکثر مواقع توسط افرادی انجام می شود که همبستگی و پیوستگی ضعیفی با جامعه خود دارند.
در مقابل، افرادی که آمادگی بیشتری برای همسازی با اصول و ارزش های پذیرفته شده جامعه دارند کمتر مرتکب قتل می شوند. به علاوه هنگامی که افراد جامعه نتوانند از طریق وسایل مورد قبول جامعه اهداف خود را محقق سازند ممکن است از ابزارهای نامشروع استفاده کنند و در چنین شرایطی جرایمی نظیر قتل افزایش خواهد یافت انتقام گیری نیز می تواند یکی از دلایل عمده قتل به شمار رود.
بسیاری از قاتلان سریالی از شرایط نامطلوبی در زندگی شخصی و اجتماعی برخوردارند و اعتقاد دارند که باید انتقام خود را از جامعه به هر نوی که شده بگیرند. به همین دلیل، بهترین راهی که بتواند آن ها را تخلیه روانی کند انتخاب می کنند که همان قتل است.
از نظر این قاتلان، مهم ترین علت این کار، انتقام گیری و رفع کمبودهای شخصیتی آن ها می باشد. محمد بیجه(قاتل کودکان پاکدشتی)، خفاش شب (صیاد زنان و دختران)، مرتضی حنایی(قاتل زنان خیابانی) و اصغر قاتل و امید(قاتلان زنجیره ای کرج) از جمله قاتلانی هستند که در چند سال اخیر در ایران اقدام به قتل های زنجیره ای یا سریالی کرده اند
نتایج بررسی علل اقتصادی ارتکاب قتل در ایران (1382) نیز دال بر این است که صنعتی شدن، بیکاری، فقر نسبی و نابرابری درآمدی از جمله متغیرهای مهم و تأثیرگذار بر ارتکاب قتل درایران است و خارج شدن از حالت عادی، پنهان کردن جرمی دیگر، اختلافات عقیدتی و اخلاقی، اختلافات قومی و قبیله ای، مسائل ناموسی، اختلافات مالی و ملکی مسایل خانوادگی، وجود فرهنگ خشونت و مردسالاری، اعتیاد و ضعف مبانی دینی نیز می تواند منجر به قتل شود
آثار و پی آمدها:
قتل پی آمدهای گوناگونی را با خود به همراه دارد. برخی از مهم ترین عوارض ناشی از قتل عبارتند از:
الف- بروز مشکلات اقتصادی در خانواده مقتول:
از آن جایی که برخی از خشونت ها منجر به فوت سرپرست خانواده می شود، این دسته از خانواده ها با از دست دادن سرپرست خود با مشکلات اقتصادی رو به رو می شوند که در نتیجه آن، کودکان و دیگر اعضای خانواده مجبور می شوند که در سنین پایین ترک تحصیل کنند و برای تأمین هزینه های زندگی به کار کردن مشغول شوند. از طرفی، از دست دادن یکی از اعضای خانواده، اعضای دیگر خانواده را با بحران های گوناگون مواجه کرده و زمینه انحرافات و بروز مسائل را در خانواده فراهم می کند.
ب- رواج بیش از حد خشونت و پرخاشگری در جامعه:
رواج بیش از حد خشونت و پرخاشگری در جامعه در طول زمان منجر به شکل گیری فرهنگی خاص می شود که خشونت و پرخاشگری را به عنوان تنها راه حل تضادها و مشکلات در سطح روابط بین فردی می داند. رواج فرهنگ خشونت در جامعه به باز تولید آن در حد بالا کمک می کند و این امر منجر به افزایش تضاد و تنش در روابط بین افراد می شود.
پ- فروپاشی خانواده و تبعات ناشی از آن:
طبق نظریه یادگیری اجتماعی، رفتار والدین با یکدیگر و با کودکان مدل های مهمی برای کودکان به حساب می آید. کودکانی که شاهد رفتارهای پرخاشگرانه والدین خود بوده اند احتمال بیشتری دارد که در روابط با دیگران از خود خشونت نشان دهند. رفتارهای پرخاشگرانه، این مدل را به کودکان یاد می دهد که این روش ها راه حل های مناسبی برای حل مشکلات هستند.
ت- پایمان شدن حقوق شهروندی:
جرم قتل جزء آن دسته از جرایمی است که قربانی به هیچ وجه نمی تواند حق از دست داده خود را جبران کند؛ زیرا این نوع جرم منجر به از بین رفتن قربانی می شود
نگاهی به برخی آمارها و تحقیقات انجام شده:
* صندوق جمعیت ملل متحد تخمین می زند که سالانه بیش از 5 هزار زن و دختر توسط اعضای خانواده و یا بستگان خود تحت عنوان قتل های ناموسی محکوم به مرگ می شوند
* بر اساس یک آمار (1992) در آمریکا، سالیانه 300 نفر از والدین توسط فرزندانشان به قتل می رسند و در سال (1993)، حداقل روزی 3 کودک در اثر بی توجهی و آزار خانواده خود مرده اند
* آمارها (1997) نشان می دهد که در کشور آمریکا نوجوانان مرتکب 2300 فقره قتل شده اند که این رقم 12 درصد کل جنایات در آمریکا را تشکیل می دهد.
* نتیجه یک تحقیق که پیرامون قتل و جنایت در 29 شهر بزرگ جهان انجام شده نشان می دهد که 8 شهر از 12 شهر جهان که بیش ترین قتل ها در آن صورت می گیرند، در آمریکا می باشند
* در همین کشور (1998) سیاهان بیشتر از سفیدپوستان، جنوبی ها بیشتر از شمالی ها و مردان بیشتر از زنان مرتکب قتل شده اند. هم چنین فراوانی قتل در سنین پایین تر، اواخر بهار و اوایل تابستان و شب های آخر هفته بیشتر است
* بر اساس گزارش تحقیقی هفته نامه نیوزویک(1999)، شمار نوجوانان و جوانانی که در آمریکا به قتل می رسند بالغ بر 4 برابر هر کشور صنعتی دیگر است که بسیاری از این قتل ها بر اثر اصابت گلوله و یا مصرف مواد مخدر می باشد.
* بر اساس تحقیقات صورت گرفته (1999) شمار نوجوانانی که در آلمان غربی به قتل می رسند 1 نفر از هر 100 هزار نفر است و ژاپن با داشتن 0/5 درصد در هر 100 هزار نفر، جایگاه مناسب تری دارد. اما کم ترین قتل مربوط به کشور اطریش، با داشتن 0/3 درصد برای هر 100 هزار نفر است
* طبق تحقیقات انجام شده توسط فرجاد(1371) و عبدی(1376) درباره پدیده قتل در ایران و ویژگی های اقتصادی و اجتماعی قاتلان، عوامل اقتصادی و فرهنگی، روابط خانوادگی، سن و جنس و وضعیت تحصیلی با قتل هایی که در دهه های اخیر رخ داده است رابطه معناداری داشته است. بر اساس این مطالعات، نرخ قتل در میان زنان کمتر از مردان بوده است و اکثر قتل ها را گروه های سنی زیر 40 سال انجام داده اند. میزان تحصیلات بالا نیز رابطه منفی با قتل داشته است
* براساس آمار ماهیانه سازمان زندان ها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور، تا شهریور ماه سال 1380، آمار زندانیان زن مرتبط با قتل عمد 293 نفر بوده که 14 نفر از آن ها زیر 18 سال سن داشته اند. هم چنین تعداد زندانیان مرد مرتبط با قتل عمد 4662 نفر بوده که 124 نفر از آن ها کمتر از 18 ساله بوده اند
* آمارهای سال 1380 حاکی از رشد530 درصدی قتل عمد و رشد 640 درصدی قتل غیر عمد نسبت به سال 1365 می باشد
* تحقیقات در ایران نشان می دهد که قاتلان ایرانی اکثراً بی سواد یا کم سواد، مجرد و از طبقات محروم جامعه هستند.
* بر اساس آمار وزارت کشور(1383) بیش ترین نرخ قتل در کشور بین سال های 1375 تا 1381، با 6/85 مورد قتل در هر 100 هزار نفر جمعیت به استان سیستان و بلوچستان مربوط است و پس از آن به ترتیب، استان های کرمان (4/56 مورد)، هرمزگان(4/06 مورد)، کرمانشاه(3/87 مورد) و فارس و ایلام با (3/68 مورد) می باشد.
کمترین نرخ قتل نیز در استان اردبیل با 1/09 مورد روی داده است. پس از این استان، به ترتیب استان های گیلان (1/23 مورد)، گلستان (1/26 مورد)، چهارمحال و بختیاری(1/31 مورد) و آذربایجان شرقی(1/33 مورد) قرار دارند
* بنا بر اعلام مسئولان استان خوزستان (1382) طی 2 ماه 45 قتل ناموسی و در طول سال 1382تعداد 54 مورد قتل ناموسی صورت گرفته است
*در یک بررسی (1383) بر روی کلیه مقتولان شهر تهران طی نیمه دوم سال 1382 و نیمه اول سال 1383 که 347 نفر بوده اند، یافته ها نشان داد که 79/5 درصد از مقتولان مذکر و میانگین سنی آن ها 32/6 سال بوده است. بیش ترین انگیزه قتل، نزاع های منجر به قتل با 35/2 درصد و کمترین انگیزه، لواط با 1/7 درصد ذکر شده است.
در 53/9 درصد، قتل توسط اسلحه سرد اتفاق افتاده و شایع ترین اسلحه مورد استفاده نیز چاقو بوده است. یافته ها هم چنین نشان داد که بین روش ها و انگیزه های مختلف منجر به قتل و سن، جنس، وضعیت تأهل، وضعیت اعتیاد، شغل و ملیت مقتولان ارتباط معناداری وجود دارد.
هم چنین شایع ترین علت قتل، نزاع های ساده بوده است(35/2 درصد). در رده های بعدی، به ترتیب سرقت، اختلافات خانوادگی، موارد نامعلوم، تجاوزات جنسی و سایر علل قرار داشتند که احتمالاً به خاطر حس انتقام جویی، نداشتن صبر وگذشت، عدم احترام به هم نوع، مشکلات اقتصادی، بیکاری و اعتیاد می باشد.
بیشتر قتل ها در فصل بهار و کم ترین آن ها در فصل پاییز اتفاق افتاده است. به طوری که کمترین قتل در آبان ماه با 3/7 درصد و بیش ترین آن در اردیبهشت ماه بوده است. احتمالاً چون آبان ماه مقارن با ماه مبارک رمضان بوده است، شیوع قتل در این ماه نسبت به سایر ماه ها به طور قابل توجهی کمتر بوده است.
از میان کلیه مقتولین، حدود 25 درصد افغانی بوده اند. شایع ترین وسیله استفاده شده برای قتل با انگیزه جنسی، خفه کردگی با رشته و دست بوده است(63/2درصد). شایع ترین انگیزه قتل در زنان بعد از اختلافات خانوادگی، تجاوز جنسی بوده است(18/9 درصد) که با متون معتبر علمی که درصد بالایی از موارد قتل های غیر خانوادگی را با تجاوز جنسی مرتبط می داند هم خوانی دارد
مهم ترین اقدامات و راه کارهای پیشگیرانه:
ایجاد اشتغال و درآمد کافی برای همه افراد جامعه، توزیع برابر ثروت، توسعه عدالت اجتماعی، مبارزه با بی سوادی، فقر، اعتیاد و حاشیه نشینی، تصویب قوانین مناسب و رونق فرهنگ مبارزه با جرم، آموزش همگانی، حذف برنامه ها و فیلم های خشن از تلویزیون، برنامه ریزی فرهنگی و آموزشی، برنامه ریزی برای تقویت سازمان ها و امور مشاوره و مددکاری، تقویت برنامه های فرهنگی و دینی، تقویت نهادهای قضایی وانتظامی، برنامه ریزی به منظور ارتقای سطح تحصیلات افراد جامعه، برنامه ریزی به منظور مقابله با فرهنگ ابتذال و رشد فرهنگ انسانی اخلاقی در بین مردم، توجه به آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت درست، آموزش های لازم و مناسب در زمنیه عواقب طلاق و نحوه پیشگیری از پاشیده شدن انسجام خانواده و جلوگیری از ازدواج های اجباری از جمله راه کارهای مؤثر در کاهش نرخ قتل می باشد
موضوع تحقیق:
قتل
درس:
کیفرشناسی
استادمربوطه:
آقای صرافیان
گردآوری وتهیه کننده:
فاطمه محصلی
رشته:
اصلاح وتربیت
پودمان:5
سال تحصیلی:
نیمسال دوم92